رد دادرس به صورت ماهوی
اظهار نظر ماهوى
رسیدگى دادگاه در اصل حق موضوع دعوى در خصوص وارد بودن یا نبودن با اتخاذ تصمیم مقتضى، «اظهار نظر ماهوى» نامیده مىشود. با خروج موضوعى اظهار نظر شکلى، اظهار نظر موردنظر قانونگذار در بند «د» ماده 91، اظهار نظر ماهوى است. اما تصمیمات ماهوى دادگاه به صورت قاطع (احکام) و غیر قاطع (قرارهاى قاطع) قابل بررسى است که باید مشخص شود آیا مراد و منظور، یکى از آنها و یا هر دوى آنهاست.
1) اظهار نظر ماهوى غیر قاطع:
با توجه به ماده 299 قانون آیین دادرسى مدنى که معیار حکم از قرار را مقرّر نموده است، در صورتى که تصمیم دادگاه راجع به ماهیت دعوى موجب قطع ادامه رسیدگى نشود، این تصمیم قرار ماهیتى یا اعدادى نامیده مىشود؛ مانند: قرار اتیان سوگند، استماع شهادت شهود و... . حال چنانچه دادرسى در موضوعى سابقه با صدور اینگونه قرارها اظهار نظر نموده باشد، آیا نمىتواند در همین موضوعى که بعدا مطرح مىشود، با استناد به اظهار نظر قبلى ماهوى (بند د ماده 91) دوباره اظهار نظر نماید و مىبایستى قرار امتناع از رسیدگى صادر نماید؟ یا صدور چنین تصمیمى در قبل، منعى براى رسیدگى بعدى ندارد؟ در این خصوص، به نظر مىرسد قانون آیین دادرسى مدنى مجمل باشد و براى حل مسئله، باید پیش از ادامه پاسخ، وضعیت کلى قاعده منع دادرس در رسیدگى یا ایراد رد دادرس مبنى بر اصل بودن یا استثنا بودن، در فرایند دادرسى بررسى شود.اصل و قاعده بودن رد دادرس
نقش اصول راهبردى حاکم بر دادرسى ایجاب مىنماید تفسیرى پذیرفته شود که موافق این اصل باشد. بر این بنیاد است که بند سوم از اصل یکم اصول فراملى آیین دادرسى مدنى مقرّر مىدارد: «... در صورتى که دلایل متعارفى درباره ایجاد تردید نسبت به بىطرفى آنها (دادرسان و اعضاى دادگاه که در اتخاذ تصمیم مؤثرند) وجود دارد، در اقدامات دادگاه شرکت نکنند.»(1) بنابراین مطابق این نظر، رسیدگى ماهوى قاضى اگرچه در قالب قرار اعدادى باشد، از موجبات رد دادرس است؛ چون هرجا شک شود که آیا موضوع داخل در رد دادرس هست یا نیست، اصل و قاعده این است که داخل در ممنوعیت رسیدگى است و نباید رسیدگى شود.
استثنا بودن رد دادرس:
دادرس و قاضى نمىتواند از رسیدگى امتناع نماید؛ در غیر این صورت، مستنکف از احقاق حق شناخته شده و مجازت مىشود. (مستنبط از اصل 167 قانون اساسى و ماده قانون مجازات اسلامى) بر این اساس، زمانى دادرس با استناد به رسیدگى قبلى، از رسیدگى بعدى باید خوددارى نماید که با قطع و یقین و نه با شک و توأم با تردید، ممنوع بودن از رسیدگى با استناد به بند «د» ماده 91 قانون آیین دادرسى مدنى محرز باشد. بنابراین، تنها موردى که از رسیدگى های قبلى قاضى مشمول منع قرار مىگیرد، اظهار نظر قبلى ماهوى در قالب حکم است و نه قرار! و در صورت شک در دخول موضوع در ایراد رد یا عدم دخول، با توجه به اصل و قاعده بودن رسیدگى و استثنا بودن رد دادرس، به اصل رجوع نموده و دادرس نباید از رسیدگى امتناع نماید.
نظر مختار:
نظریه اول مبنى بر اصل بودن رد دادرس، نمىتواند منطبق با اصول، قواعد و اهداف اصلى و بنیادین دادرسى عادلانه باشد؛ زیرا در مرحله اول، قاضى مکلف به رسیدگى است و با حادث شدن موجب رد، باید به صورت استثنا از رسیدگى امتناع نماید. و نیز همانگونه که پیشنهادکنندگان این نظر بیان نمودهاند، «... این اعتراض نباید موجب فتح سوءاستفاده به موجب طرح دعاوى بىاساس شود.»(2) با اعلام قاعده بودن منع دادرس در رسیدگى، باب سوءاستفاده بازمىشود و دیگر رسیدگى در موضوعات مشابه در یک دادگسترى با دو یا سه قاضى و حتى دادگسترى مجاور یا صدور قرار امتناع از رسیدگى ممکن نخواهد بود. نظریه دوم نیز منطبق با اصول، قواعد و اهداف اصلى و بنیادین دادرسى عادلانه نمىباشد؛ زیرا قاعده اصلى و اولیه حاکم بر دادرسى مبتنى بر «عادلانه و بىطرف بودن دادرسى» مىباشد که فراتر از تکلیف قاضى رسیدگىکننده است. و در هر مورد موضوع باید با اصل «استقلال و بىطرف بودن دادگاه» منطبق باشد. و در صورت عدم انطباق، دادرس باید از رسیدگى به موضوع امتناع نماید. البته به صورت قاطع نمىتوان قاعدهاى در این خصوص مقرّر نمود، اما در جهت ایجاد نظم و جلوگیرى از هرج و مرج در این زمینه، به نظر مىرسد آن دسته از قرارهاى اعدادى، که قرارهاى قرینه و تمهیدى نامیده مىشوند(3) و قاضى اصل استحقاق خواهان را در حق مورد مطالبه احراز نموده و صدور و اجراى قرار منحصرا در جهت نوع و یا میزان حقوق وى صادر شده باشد، مشمول منع رسیدگى دادرس براى رسیدگى بعدى مىباشند. براى مثال، در دعوایى که خواهان به ادعاى غصبانه بودن تصرفات وى در ملکى، اقامه و درخواست اجرتالمثل ایام تصرف را کرده باشد، و دادگاه پس از رسیدگى، قرار کارشناسى (به منظور تعیین اجرتالمثل ملک) صادر نماید، نفس صدور قرار مزبور قرینه پیروزى خواهان در دعوى مىباشد. دادرسى که قبلاً در موضوع اختلاف چنین قرارى را صادر نموده باشد، به علت خروج از بىطرفى، در رسیدگى بعدى نمىتواند اظهار نظر نماید. اما قرار اعدادى ساده که در آن قرینهاى بر پیروزى خواهان در دعوى وجود ندارد، منعى براى رسیدگى بعدى دادرس و اظهار نظر نیست. براى مثال، در دعوى مطالبه خسارت به علت تقصیر خوانده در بىاحتیاطى در رانندگى، چنانچه دادگاه براى احراز تقصیر خوانده، قرار کارشناسى صادر نماید، چون از نفس قرار پیروزى خواهان و نظر دادرس مبنى بر صدور رأى له خواهان در دعوى یافت نمىشود، صدور چنین قرارى منعى براى اظهار نظر بعدى دادرس در رسیدگى ایجاد نمىنماید. بر این اساس، «... دخالت در رسیدگى به مقدمات حکم اظهار عقیده در موضوع دعوى محسوب نمىشود.» (رأى شماره 1282ـ30/4/31 شعبه 4 دیوانعالى کشور)(4) نیز اداره حقوقى قوه قضائیه در نظریه شماره 7/2989ـ60/7/15 بیان نموده است: صدور قرار تحقیق و معاینه محلى و استعلام وضع ثبتى، از موجبات رد دادرس نمىباشد.(5) همچنین «رسیدگى قبلى قاضى در سمت قاضى تحقیق موجب رد قاضى در مقام حاکم دادگاه نیست.» (نظریه شماره 7/2419ـ1375/4/26 اداره حقوقى قوه قضائیه)(6)2) اظهار نظر ماهوى قاطع:
دادرس با رسیدگى به اصل حق موضوع دعوى در وارد بودن یا وارد نبودن، حکم مقتضى صادر مىکند و تکلیف دعواى مطرحشده را با صدور رأى قاطع تعیین مىنماید. دادرسى که قبلاً در موضوع دعوى چنین اظهار نظرى کرده باشد، مسلما در رسیدگى بعدى به چنین موضوعى نمىتواند اظهار نظر نماید و مشمول ایراد رد دادرس مىشود؛ زیرا با اتخاذ تصمیم ماهوى قاطع قبلى، نوعى جانبدارى براى دادرس ایجاد شده و در رسیدگى بعدى تأثیر مستقیم بر رسیدگى دادرس ایجاد مىنماید و در همین زمینه، مشمول منع قرار گرفته است. حتى چنانچه در قبل به عنوان کارشناس، داور یا گواه در موضوع اظهار نظر نموده باشد، در رسیدگى بعدى به عنوان دادرس و... نمىتواند رسیدگى نماید. رأى شماره 393ـ26/1/29 شعبه هشتم دیوانعالى کشور در تأیید این موضوع چنین بیان مىدارد: «در صورتى که دادرس سابقا به مناسبت انتخاب به خبرویت راجع به اصالت سند مدرکى که مبناى دعوى و مؤثر در ماهیت امر بوده اظهار عقیده کرده باشد بایستى از دخالت در محاکمه امتناع نماید.»(7) در مواردى، دادرس با حکم قانون علىرغم اظهار نظر قبلى، در رسیدگى بعدى نیز باید اظهار نظر نماید و از شمول منع مذکور خارج مىباشد؛ مانند: تفسیر حکم در صورت اجمال یا ابهام، رسیدگى به اعتراض واخواهى، و اعاده دادرسى. نیز رسیدگى در امور حسبى (بجز مواردى که در ماده 8 احصا گردیده است) موجبى براى امتناع دادرس از رسیدگى نیست. (نظریه شماره 7/7223ـ86/10/18 اداره حقوقى قوه قضائیه)(8) اما در سوابق فقهى در فقه تشیع بیان شده است: «اگر مرافعه واقعهاى را نزد قاضى ببرند که قبلاً در آن واقعه حکم کرده است، در صورتى که حکمش یادش باشد جایز است که طبق آن فعلاً حکم نماید، اگرچه مستند آن را متذکر نباشد، و اگر حکم یادش نیاید و بیّنه بر آن قائم شود براى او، حکم جایز است.»(9) نیز در مذاهب چهارگانه فقه تسنن، نظر مشهور علما و فقهاى متأخر در کتاب های مغنى،(10)مغنى محتاج،(11) بدایع الصنایع(12) و...، در خصوص اظهار نظر قبلى قاضى و منع یا جواز تصمیمگیرى دوباره در موضوع، قایل به تفصیل شدهاند:1. چنانچه حکم قاضى بر اساس دلیل قطعى مانند نص، اجماع یا قیاس جلى صادر شده باشد، نه براى قاضى صادرکننده و نه براى هر قاضى و مجتهد دیگرى نقض و رسیدگى دوباره امکان ندارد.
2. چنانچه حکم قاضى در موضوعى بر خلاف دلیل قطعى باشد، هم شخص قاضى صادرکننده و هم هر مجتهد دیگرى حق رسیدگى مجدد و نقض حکم را دارد.
3. اگر حکم قاضى بر اساس دلیل قطعى نباشد و مخالفتى نیز با دلیل قطعى نداشته باشد و براساس استنباط و اجتهاد و دلایل ظنى صادر شده باشد، نقض حکم سابق و رسیدگى مجدد براى قاضى رأىدهنده و هر قاضى دیگرى صحیح نمىباشد؛ زیرا اجتهاد با اجتهاد نقض نمىشود.(13)
پی نوشت ها :
*عضو هیأت علمى دانشگاه پیام نور سقز.
1ـ مهدى غمامى و حسن محسنى، همان، ص 277.
2ـ همان.
3ـ عبداللّه شمس، همان، ص 248.
4ـ احمد متین، همان، ص 226.
5ـ عباسعلى حاتمى، همان، ص 170.
6ـ رویه قضایى ایران در ارتباط با دادگاه های عمومى حقوقى، ص 65.
7ـ احمد متین، همان، ص 227.
8ـ رویه قضایى ایران در ارتباط با دادگاه های عمومى حقوقى، ص 65.
9ـ روحاللّه خمینى، تحریرالوسیله، ص 87.
10ـ ابن قدامه، مغنى، ج 10، ص 51.
11ـ خطیب شربینى، مغنى محتاج، ج 4، ص 396.
12ـ مسعود الکاسانى، بدایعالصنایع، ج 7، ص 14.
13ـ محمد الزحیلى، التنظیمالقضائى فى الفقهالاسلامى و دراسته مقارنه، ص 483.
منبع:
نشریه معرفت شماره 154
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}